خواجه عبدالله
طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات
بخش ۴۶ - ولسمنون المحب یصف الوجد والوجود:
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مبنی وجدتک بالعلوم و وجدها من ذایجدک بلا وجود یظهر ایقظتنی بالعلم ثم ترکتنی حیران فیک ملذذا لاابصر قد کنت اطرب للوجود مروعا مالا منک صغیرة قدتنهر یا غایبا والدهر یبرز عزه طورا یغیبنی و طورا احضر فنی الوجود بشاهد مشهودة یفنی الوجود و کل معنی یخطر طرحتنی فی بحر قدسک ساحباً ابغیک منک بلا وجود یظهر شیخ الاسلام گفت: کی جنید را گفتند، که این علم از کجا می گوئی؟ گفت: ار از کجا بودی پرسیدی. سئل الجنید‍٭ عن النهایة فقال الرجوع الی البدایه. سهل تستری٭ که می برفت از دنیا گفت: هیچکس مانده است که ازین علوم سخن گوید؟ گفت: جوان نیست ببغداد جنید می خوانند. وی گفت: جنید برخاست یعنی پدید آمد؟ گفتند: آری سهل سجود شکر کرد و جان بداد. جنید گوید: هفت ساله بودم، پیش حلقهٔ سری سقطی ٭ فرا دوستم در بازی، مرا باز خواند، سلام کردم، وی سخن می گفت، تنگ بایستاده بود، مرا گفت: ای پسر! شکر چیست، توکل چه بود؟ گفتم: کی عطاء وی در معصیت بکار نبری. سری گفت: روز بود که نصیب تو از اللّه، نصیب زبان تو بود. شیخ الاسلام گفت: که بوبکر نصر قبانی ٭ مرا گفت، که بوعمرو اکاف ٭ گفت مرا باردن، که جنید گفت: که تصوف آنست که ساعتی بنشینی باللّه بی تیمار. شیخ الاسلام گفت کی بی تیمار چه بود؟ یافت بی جستن بود و دیدن بی هسکیدن «نگریستن» که بیننده در دیدار علتست جنید گوید: استغراق الوجد فی العلم خیر من استغراق العلم فی الوجد فرا گفتند: نفس چیست؟ گفت: صدف نور، صدفی است نور در و پیوند جنید گفت:که موافقت با یاران مه از شفقت. شیخ الاسلام گفت: که طاعت داری مه از حرمت داری. خواجه عبدالله