اسیری لاهیجی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۸: تا یار پرده از رخ چون ماه برگرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا یار پرده از رخ چون ماه برگرفت آتش بجان جمله ذرات درگرفت بگشا نظر که نور تجلی حسن یار تابنده گشت و کون ومکان سربسر گرفت رخسار او بناز و کرشمه هزار بار صد نکته روبرو برخ ماه و خور گرفت تا یک نظر جمال تو بیند اسیر عشق دنیا و دین فدای همان یک نظر گرفت زاهد که توبه کرد ز اطوار عاشقی رویت چو دید، عشق دگر ره ز سر گرفت حسنت ز بهرجلوه همی جست آینه هر سو نظاره کرد، سخن در بشر گرفت شهباز وصل او که نیامد بدام کس بنگر اسیریش چو ز روی هنر گرفت اسیری لاهیجی