اسیری لاهیجی
غزل ها
شمارهٔ ۴۸: گر وصال دوست خواهی در ره او شوفنا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر وصال دوست خواهی در ره او شوفنا تا حیات جاودان یابی بجانان در بقا تا نگردی بیخبر از خود نیابی زوخبر نیست از هستی بباید بود تا یابی بقا یار نزدیک و تو دور افتاده از جهل خویش اوست پیدا در لباس جمله ما و شما فاش گردد بر دلش اسرار معنی سربسر هر که در راه طریقت میکند ترک هوا تا دلت صافی نشد از ظلمت وهم و خیال کی شود از پرتو نور تجلی با صفا درمقام فقر و عرفان آنگهی گردی تمام کز همه عالم عیان بینی جمال دوست را بود عالم در حقیقت جز نمود حق نبود از خیالات جهان بگذر اگر خواهی خدا هرکه خالی کرد خود را از خودی گوید بحق گه انا الحق آشکار و گه ومن اهوی انا با تویی هرگز ترا در بزم وصلش راه نیست از خودی بگذر اسیری بیخود آنگه خوش درآ اسیری لاهیجی