سراینده فرامرز نامه
فرامرزنامه
بخش ۱۷۱ - دستوری طلبیدن فرامرز از فرطورتوش به جهت رفتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی روز شد پهلو نامور بر دادگر خسرو تاجور بدو گفت کای شاه با داد و راه بسی وقت باشد زسال و زماه برون آمدستم ز پیش پدر همان شاه کیخسرو تاجور به من بر شبی نگذرد بی شتاب که من باب خود را نبینم به خواب اگر چه شهنشاه با هوش وفر جهاندار و گردنکش و نامور بسی شاد باشد که من زین دیار بوم شاد با رامش و میگسار ولیکن بسی روزگار دراز بباید شدن سوی آرام وناز چو این گفته بشنید فرطورتوش دلش زانده دختر آمدبه جوش به ناکام بایست دادن جواز فراوان بیاراستش برگ و ساز زاسب و ز اشتر فزون از شمار بفرمود تا جمله کردند بار زهرگونه آلت که بد در خورش زبهر جوان مرد و از لشکرش زگنج و زدینار و از تاج وتخت بفرمود چندان شه نیک بخت که مرد مهندس شمارش ندید نه از نامداران پیشین شنید چو پر حواصل برآورد راغ برافروخت کیوان زنیکی،چراغ سپهبد فرامرز روشن روان برون رفت با نامور سروران همه شهر،پرناله ودرد شد رخ نیکخواهان زغم،زرد شد برفتند هرکس زخورد وبزرگ به همراه آن شیرمرد سترگ خروشان بپیمود فرسنگ بیست همی هرکس از بهر او خون گریست ازو بازگشتند از آن پس به درد همه با غم و ناله و آه سرد چو زو بازگردید فرطورتوش جوان سرافراز با رای وهوش گرازان به راه اندر آورد سر چو شیر ژیان در پی گورنر به ره بر نکردش فراوان درنگ چو با مرز چین اندر آمد به تنگ که پیوسته هندوان بود چین به قنوج نزدیک بود آن زمین به زودی همی خواست مرد جوان کز آن ره گراید به هندوستان کجا پانزده سال بگذشته بود کز ایشان سپهدار برگشته بود به هر سال،یک ره زگرد گزین فرستاده رفتی به ایران زمین بدو نیک،هر چش گذشتی به سر نمودی به باب و شه دادگر سراینده فرامرز نامه