سراینده فرامرز نامه
فرامرزنامه
بخش ۱۱۸ - رفتن فرامرز به جزیره کهیلا و پذیره شدن شاه کهیلا،فرامرز را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به آب اندر افکند کشتی برفت به سوی کهیلا بسیچید تفت کهیلا جزیری به سان بهشت تو گفتی که رضوان در او لاله کشت زبس دلگشای و ز بس خرمی شدی زنده زو مرده آدمی همانا که فرسنگ بودش دویست که گفتی برو در زمین جای نیست زبس لشکر سرو و ایوان و باغ پر از سنبل و لاله هامون وباغ فراوان درو گلستان وسرای به پاکی به سان بهشت خدای بسی مردم و هرچه هست اندروی جهانی به خوبی پر از رنگ وبوی درو شهریاری پر از نام وداد جوانی خردمند و فرخ نژاد چوآگه شد از لشکر سرفراز وزآن پهلوان زاده رزمساز بزرگان لشکر همه گرد کرد پذیره شدن را بیاراست مرد زپیلان جنگی ابا بوق و کوس که از گردشا شد سپهر آبنوس تبیره زدند و دمیدند نای پذیره شدند و کشیدند های بیامد دمان تا به دریا کنار زدریا برآمد گو نامدار چو با شهریار اندرآمد به تنگ فرود آمد از اسب،شه بی درنگ همیدون سپهبد گوپرهنر فرودآمد و یکدگر را به بر گرفتند و پرسید ازو شهریار ز رنج ره دور واز کارزار وز آنجا ببردش به ایوان خویش دو ماهش همی داشت مهمان خویش شب وروز نخجیر و میدان و گوی ابا مه رخان ومی مشک بوی بتان پری پیکر و خوب چهر کزیشان دل مه بدی پر زمهر همه روزه پر باده ساغر به دست گهی بود هشیارو گه نیم مست شه نیک دل خسرو آن زمین کهیلا که بد چون بهشت برین زبهر پرستش کمر بر میان شب وروز در پیش ایرانیان زبس خوب کاری واز مردمی زنیکوسگالی واز خرمی کزو دید گردنکش شیردل زمان تا زمان گشت از وی خجل فرامرز او را فراوان ستود که آباد بادا مرین تار و پود سراینده فرامرز نامه