ابوالقاسم فردوسی
ضحاک
بخش 5
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشد سیر ضحاک از آن جست جوی شد از گاو گیتی پر از گفت گوی دوان مادر آمد سوی مرغزار چنین گفت با مرد زنهاردار که اندیشه ای در دلم ایزدی فراز آمدست از ره بخردی همی کرد باید کزین چاره نیست که فرزند و شیرین روانم یکیست ببرم پی از خاک جادوستان شوم تا سر مرز هندوستان شوم ناپدید از میان گروه برم خوب رخ را به البرز کوه بیاورد فرزند را چون نوند چو مرغان بران تیغ کوه بلند یکی مرد دینی بران کوه بود که از کار گیتی بی اندوه بود فرانک بدو گفت کای پاک دین منم سوگواری ز ایران زمین بدان کاین گرانمایه فرزند من همی بود خواهد سرانجمن ترا بود باید نگهبان او پدروار لرزنده بر جان او پذیرفت فرزند او نیک مرد نیاورد هرگز بدو باد سرد خبر شد به ضحاک بدروزگار از آن گاو برمایه و مرغزار بیامد ازان کینه چون پیل مست مران گاو برمایه را کرد پست همه هر چه دید اندرو چارپای بیفگند و زیشان بپرداخت جای سبک سوی خان فریدون شتافت فراوان پژوهید و کس را نیافت به ایوان او آتش اندر فگند ز پای اندر آورد کاخ بلند ابوالقاسم فردوسی