مختاری غزنوی
شهریار نامه
بخش ۳۸ - هنرنمائی کردن فرانک با شهریار گوید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیامد به پیش فرانک دلیر سپهدار فرخنده شیر گیر چه دیدش فرانک برآمد برش فرود آمد و بوسه زد بر سرش سپهدار کردش بسی آفرین که شاهین به تختت بود تیزبین دگر رای میدان گردان مکن چنین آرزو رزم میدان مکن برو تا نداند کسی زین سپاه که هستی تو دخت جهان جوی شاه چو باریم بخشد خداوند ماه بگیرم سر تخت هیتال شاه وز آن پس تو را سوی ایران برم تو باشی سربانوان حرم ولیکن ندانم ایا گلعداز که بود این چنین زرد پوش سوار فرانک بدو گفت ای نره شیر به من نیز ننمود روی آن دلیر مرا برد و در زیر بند آورید سرم را به خم کمند آورید به نیرو گسستم شب تیره بند بر شیر کی تاب دارد کمند برون آمدم من ز زندان اوی بریدم سر پاسبانان اوی شب تیره و کس نبد با خبر همه پاسبانان به خواب سحر بر اسبی نشستم شب تیره من برفتم برون از دم انجمن سپهدار گفتا برون باد گرد بدین سان مکن باز رای نبرد فرانک سبک سوی لشکر گرفت سبک آنکه بردست سر برگرفت جهان جوی برگشت از آوردگاه فرود آمدند آن دو شاه سپاه مختاری غزنوی