عسجدی مروزی
اشعار به جا مانده | عسجدی
شمارهٔ ۹۵ - قطعه هزلیه: چو کودک سر فرود آرد بحجره بر سر حمدان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو کودک سر فرود آرد بحجره بر سر حمدان چنان گردد که پندارم سمار و غست یا جله در آویزم حمایل وار یکسر خویشتن را زو بگرد گردن و پشتش کنم آغوش چون بخله همی چینم همی کوشم بدندان با زنخدانش همی پیچد غلام از رنج و با او می زنم کله فراز گنبد سیمینش بنشینم بکام دل ز زر و سیم گنبد را بکام او دهم غله بجنبانم قلم چندان در آن دو گنبد سیمین که سیماب از سر حمدان فرو ریزد در آن شوله برافشانم خدو آلوده چله در شکاف او چو پستان مادر اندر کام بچه خرد در چله چو آید زو برون حمدان بدان ماند سر سرخش که از بینی سقلابی فرود آید همی خله نه دام اما مدام سرخ پر کرده صراحیها نه تله بلکه حجره خوش بساط او کنده با پله عسجدی مروزی