نوعی خبوشانی
مثنوی سوز و گذاز
بخش ۱۰ - خبر یافتن پادشاه و طلب نمودن دختر را و منع کردن و قبول نکردن او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چمن پیرای این آتش هوا باغ نمک سود این چنین سازد گل داغ که چون این قصه در عالم سمرشد شه کار آزمایان را خبر شد که دلکش دختری نادیده ایام لب از جلاب طفلی شیر آشام درش در طبع نیسان قطره مانده صدف را حسرتش در خون نشانده چو گل در مهد عصمت پروریده نسیم دیده در وی نا دمیده هنوز از شیر طفلی لب نشسته هنوز از صد گلش یک گل نرسته برای تیره روزی شور بختی که در وصلش نیاسودست لختی گزیده بر دوعالم سوختن را شده آماده خاکستر شدن را ز شوق دل بود جان خرابش کباب آتش و آتش کبابش چو طفلان گرم آتشبازی عشق قدم بر جای دست اندازی عشق به منع هیچ کس سر در نیارد چو آتش از کسی پروا ندارد مزاجش را هوای جان مضر شد علاجش هم به آتش منحصر شد چو شاه این ماجرا بشنید بگریست که عشقا این همه کافر دلی چیست مروت دشمنا با او چه داری به آن ریحان آتشبو چه داری جوان مرد آنکه با مردان ستیزد بجز ننگ از نبرد زن چه خیزد اگر مردی تو با نوعی در آمیز کف خونش به خاکستر بر آمیز ز غیرت مندی آن ناتوان دل چو آتش گشت شاه مهربان دل شکوهش با ترحم آشنا شد به حکم امتحان فرمان روا شد نوعی خبوشانی