ابن یمین
قصیده ها
شمارهٔ ٧١ - قصیده فی مدح پادشاه عالی مقدار تاج الدین علی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یا رب این خرم نسیم از عالم جان میرسد یا ز بستان ارم یا باغ رضوان میرسد یا دم پیراهن یوسف شده همراه او از برای نور چشم پیر کنعان میرسد یا مشام جان پاک مصطفی را از یمن همدم آه اویس انفاس رحمان میرسد یا ز بهر شادی دلهای غم فرسودگان از خم زلفین مشک افشان جانان میرسد یا برای راحت ارواح محنت دیدگان چون دم روح القدس با روح و ریحان میرسد یا بشارت میدهد کز قتلگاه دشمنان بر مراد دوستان رایات سلطان میرسد تاج ملک و دین علی کآنچ از مطالب آرزوست بودش اکنون با حصول و بیشتر زان میرسد جان فدای این بشارت کاهل دلرا خوشترست زان بشارت کز صبا نزد سلیمان میرسد بر مبشر دوستان او زر افشان میکنند از نشاط آنک شاهنشاه ایران میرسد مردم چشم عدو هم میکند گوهر نثار وین عجب نبود ازو کز بحر عمان میرسد در صف هیجا ز بهر قهر بدخواهان او لشکرش را دمبدم تأیید یزدان میرسد روی خصم از تیغ سبزش گر چه زرد آمد چو زر لیک در سرخی سرشک او بمرجان میرسد سعد و نحس آسمان چون خیر و شر قسمت کند قسم او و خصم او هر یک دگر سان میرسد از سعادت افسر و اورنگ میافتد بدو وز شقاوت خصم او را بند و زندان میرسد از سنان آبدار او بدشمن آن رسد کز شهاب آتشین پیکر بشیطان میرسد حاسدش را آرزوی رتبتش باشد ولی کی زهاب پارگین در آب حیوان میرسد عدل او گشتست شامل خلق عالم را ولیک از دل و دستش ستم بر بحر و برکان میرسد با عطای بحر دست درفشانش قطره ایست آنچه عالم را ز فیض ابر نیسان میرسد رتبتی میجست خصمش عقل گفت آهسته باش آهت آخر بسکه بر گردون گردان میرسد تا همی رانم سخن در ارتفاع قدر او از بلندی شعر من بر اوج کیوان میرسد گر چه اهل فضل را از صدمت گردون دون زخم بی اندازه و رنج فراوان میرسد آفتاب لطف او چون سایه دارد بر سرم دمبدم درد مرا دارو و درمان میرسد با چنین الطاف بیغایت که بادا بر مزید بر تواتر بنده را از شاه شاهان میرسد زود گویند اهل فریومد بهم کابن یمین اینک از تکلیف دیوان گشته تر خان میرسد شهریارا خاطر وقاد من در مدح تو بر سر معنی مشکل گر چه آسان میرسد لیک خواهم از ثنا سوی دعا آمد و لیک هست نا ممکن که آن دفتر بپایان میرسد تا فلک دایر بود باد اقتضای دور تو آنچنان کت هر زمان ملکی ز دوران میرسد ابن یمین