ابن یمین
قصیده ها
شمارهٔ ۶۶ - قصیده در مدح طغایتمورخان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا خدای اگر عمر جاودان بدهد بجای هر سر مویم دو صد زبان بدهد بصد هزار لغت هر زبان سخن گوید چنانک داد فصاحت گه بیان بدهد بدان لغات درینمدت ار دلم خواهد که داد شرح شهنشاه کامران بدهد بصد هزار صفت گر چه بیش نتواند که شرح عشر عشیر یکی از آن بدهد پناه اهل زمین و زمان طغایتمور که نقد هفت زمین را بیک زمان بدهد بنزد همت رادش قراضه ئی چند است زری که شاخ رزان درگه خزان بدهد سنان او شود اندر دل عدوش نهان ز بیم آنکه کفش گوهر سنان بدهد ز بهر پرورش بره گرگ را ایام بعهد معدلتش شفقت شبان بدهد ز بهر خاتم او تا نگین حکم کند عدو زدیده یواقیت و بهرمان بدهد قضیم مرکب او را فلک شگفت مدار که جو ز سنبله راه کهکشان بدهد از آنکه خسرو سیاره مفرد و راداست فلک ز باخترش تا بخاوران بدهد شهنشها توئی آن زرفشان که همت تو نریزد آب رخ آنکه وجه نان بدهد بعهد عدل تو گنجشگ را عجب نبود درون چشم خود اربازش آشیان بدهد ز نور رأی تو هر ذره بر بسیط زمین خواص پیکر خورشید آسمان بدهد کنونک عدل تو والی ربع مسکونست سزد اهالی آنرا خط امان بدهد ز عدل تو بره و گرگ بچه را با هم زمانه شاید اگر مهر توأمان بدهد ز ترک رهزن بهرام نام از پی حزم سپهر بدرقه راه کاروان بدهد در آنزمان که ز صفرای خامه تو فلک رخ عدوی ترا آب زعفران بدهد عدو ز دیده برای نشاندن صفرا ز ثقبه عنبی آب ناردان بدهد گهی که ابن یمین در سواد مدحت تو ز کلک ژرده صفت مرکب بنان بدهد عجب مدار اگر تیر چرخ را دوران ز رشک آن وطن از خانه کمان بدهد همیشه تا بود آئین روزگار چنان که جان از این بستاند بدان جهان بدهد جهان بکام دل دوستان همی گذران که خود ز غصه این دشمن تو جان بدهد ابن یمین