ابن یمین
قصیده ها
شمارهٔ ۴۵ - قصیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بار دگر زمانه مراد دلم بداد گردون ز کار بسته من بندها گشاد هر چند یکدو روز ز گلزار مکرمت دورم فکند و بر سر آن خارها نهاد بازم بسوی مرکز عز و شرف رساند یعنی جناب داور و دارای دین و داد نوئین عهد خسرو عادل که وصف او سطح بسیط خاک بپیمود همچو باد والا جلال دولت و ملت که داد او کام دل ستمکش آزادگان بداد گیتی بعهد معدلت وجود او گذاشت نام و نشان حاتم و نوشیروان زیاد شهباز همتش چو بپرواز بر شود با فر او همای بود بیخطر چو خاد بر باد و بر جهان دمد از خلق او دمی گردد ز شرم غرق بزیر عرق زباد تا دیدم آن جلالت و رتبت کزو خجل گردد روان خسرو جمشید و کیقباد با عقل گفتم ار چه شود دال قافیه میخوان و میدم از سر اخلاص ان یکاد ایسروری که مادر ارکان بصد قران مانند تو بسیرت و صورت پسر نزاد با دست در فشان تو ابر بهار را ناید پسند عقل که گویند هست راد بر رغم دشمنان منم از جانت دوستدار وین طشت مدتیست که از بام اوفتاد تا کی غم زمانه بابن یمین رسد وقتست اگر بعهد تو گردد ز بخت شاد تا رأی پیر مونس بخت جوان بود بخت جوانت همنفس رأی پیر باد بادا قضای مبرم گردون بحکم تو پیوسته مستفید چو شاگرد از او استاد ابن یمین