ابن یمین
قصیده ها
شمارهٔ ۴١ - ایضاً له
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن پریچهره که صد عاشق زارش باشد همچو من بسته بهر موی هزارش باشد آتشی در دل من قهر تو افروخت چنانک شعله صاعقه برقی ز شرارش باشد سرگلزار ندارم نکنم میل بگل تا مرا پای دل آزرده خارش باشد گنج حسن است رخ او نتوان داد ز دست گر چه از غالیه صد حلقه مارش باشد عالمی صید کند غمزه و ابروش اگر با چنان تیر و کمان میل شکارش باشد هر کجا بر گذرد جان و دل خلق جهان بر هم افتاده همه راهگذارش باشد روی من زردتر از برگ خزان در همه فصل از هوای رخ چون تازه بهارش باشد هر که در بحر غمش راند چو من کشتی عمر ز آنمیان غایت مقصود کنارش باشد رسد ایجان و جهان از تو بکام ابن یمین گر ز انعام شهنشاه یسارش باشد میکنم یاد تو و عید و عروسیست مرا خرم آنکس که بکف چون تو نگارش باشد گر بچین سر زلفت گذرد باد صبا بار چون باز کند مشک تتارش باشد عالمی مست می لعل تو وین نادره بین چشم خود را که همه سال خمارش باشد هر که آزاده چو سرو است چرا از ستمت دستها مانده بسر بر چو چنارش باشد خاصه در نوبت عدل شه شاهان جهان آنکه هر شه که بود باجگذارش باشد آنکه با رأی وی ار مهر مقابل گردد چون مه از خجلت او میل فرارش باشد شد سراسیمه فلک از حسد رتبت او تا بحدیکه شب و روز دوارش باشد شهریارا نشود همت تو شاد بدان کز فلک انجم و سیاره نثارش باشد گر بود خصم ترا آرزوی قدر بلند پایه برتر و بهتر سردارش باشد هرکجا روی نهد رایت خورشید و شت فتح و نصرت ز یمین و ز یسارش باشد خارپشتی شود از تیر تو دشمن گه کین دشمن ار چند کشف وار کنارش باشد گونه قرص زر مهر ز رأی تو بود بر محک ار زخرد هیچ عیارش باشد خسروا ابن یمین از دل و جان بنده تست بخت فرخنده گر از لطف تو یارش باشد آسمان گر چه بود دشمن ارباب خرد دوستانه ز پی رونق کارش باشد تا فلک دور پیاپی که کند از ره طبع بود افزونتر از آن حد که شمارش باشد بادت از دیده و دل بنده مطواع چنانک همه بر قطب مراد تو مدارش باشد ابن یمین