جمال الدین اصفهانی
قصیده ها
شمارهٔ ۱۰۰ - در مرثیه امام سعید جمال الدین محمود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه شد که عالم معنی خراب میبینم چه شد که ماه کرم در سحاب میبینم چه شد که با همه کس اضطرار مییابم چه شد که در همه کس اضطراب میبینم ز سوک طوطی سرسبز شکرین الفاظ جهان سیاه چو پر غراب میبینم دریغ حنجر مشکل گشای فضل نمای که فارغش ز سؤال و جواب میبینم دریغ عالم امید را که ناگاهان ز سیل قهر خراب و یباب میبینم دریغ بحر هنر ها جمال دین محمود کش از سموم اجل چون سراب میبینم دریغ چون تو جوانیکه زیر خاک شدی که همچو گنجت تحت التراب میبینم چگونه باشد حالم که پس ز صدر کبیر همی امام سعیدت خطاب می بینم تو جان دانش بودی عجب نباشد اگر بسوی عالم جانت شتاب می بینم فتاده در دل آهن ز مرگ تو آتش ز چشم سنگ روان گشته آب میبینم هوا چرا نفس سرد میزند که دراو همی از آتش دل التهاب میبینم مرا نمیشود از خویشتن اینسخن باور مگر بخواب درم وین بخواب میبینم نه خاندانی از مرگ تو خراب شدست که عالمی ز غم تو خراب میبینم چو ذره گردند اهل هنر پراکنده ز بعد مرگ تو چون آفتاب میبینم برانده جوی مجره ز آب دیده فلک در اشک او زستاره حباب میبینم ز مرگ تست که این خیمه معلق را شکسته میخ و گسسته طناب میبینم چوباتوئی بنماند جهان و جان برود بترک هر دو بگفتن صواب میبینم لعاب گرم بیفسرد و خون نافه ببست از این بریشم وزان مشگناب میبینم اجل خجل شد ازین و فلک پشیمانست میان هر دو از ین رو عتاب میبینم مراست قهر مروت که در مصیبت تو ز دیده ها اثر فتح باب می بینم بدست مردمک دیده برزخون دوچشم بیاد روی تو جام شراب می بینم ز سرخیی که گه صبح و شام در افقست بخون شده رخ گردون خضاب میبینم ز شرم کرده خود چرخ را زنان بر سر دودست عقرب همچون ذباب میبینم ز خون دیده دل سنگ لعل می یابم زآه دل جگر شب کباب می بینم چرا بمرگ تو شادست دشمنت که بعمر فذلک همه هم زین حساب میبینم عنان آز بدست نیاز باید داد که مکرمت را پا در رکاب میبینم ولیک با همه محنت بدان خوشست دلم که یادگار ازان گل گلاب میبینم امیدوارم کز قدر بگذرد ز اقران ازانکه گوهر تیغ از قراب میبینم همیشه خصمش مقهور با دو دوست بکام چنان بود که دعا مستجاب میبینم جمال الدین اصفهانی