جمال الدین اصفهانی
قصیده ها
شمارهٔ ۴۲ - قصیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همه میامن این روزگار میمون باد همه سعدت این حضرت همایون باد برآسمان معالی و اوج برج شرف قران مشتری و آفتاب میمون باد نثار گردون بر فرق رفعتت نرسد نثار گردون هم درخور چنو دون باد طواف چرخ بگرد سرای میمونت چو گرد خیمه لیلی طواف مجنون باد صدای صیت تو مساح قطر گردون گشت نفاذ امر تو سیاح ربع مسکون باد اوامر تو سر تازیانه قدرست نواهی تو دوال رکاب گردون باد معانی تو برون از تو هم چندست معالی تو فزون از تصرف چون باد نسیم خلق تو مشموم مشک اذفر شد لعاب کلک تو جلباب در مکنون شد جهان ز کلک تو و خاتمت چو بدرقه یافت ز درد حادثه تا نفخ صور مأمون باد اگر برای تو نبود مسیر هفت انجم نه آشکوب فلک پست همچو هامون باد عدو اگر زر نابست و گوهر ناسفت چو زر و گوهر مضروب باد و مطعون باد بروزگار تو اندر که موسم عدلست وشاق تیغ بحبس نیام مسجون باد ز یمن دولت بیدار و حسن تدبیرت دماغ فتنه پر از شاخهای افیون باد گه ترشح جود تو هر سر انگشتی زهاب دجله و نیل و فرات و جیهون باد وظیفه های ملک بر دعات مقصورست سفینه های فلک از ثنات مشحون باد هر آن نفس که ز تو روزگار برباید بطول عمری بردور چرخ مضمون باد سوار ابلق چرخ ارنه در حمایت تست ز لشگر حدثان بر سرش شبیخون باد عدوت را چو دویتت قصب بناخن در چو لیقه ات درو دیوارهاش اکسون باد ز خوان زندگی و از نواله روزی نصیب دشمن جاه تو طشت و صابون باد گه مباحثه زاسرار علم خاطر تو دلیل حجت معقول و علم مظنون باد حسودت ار بمثل هست جمله گنج روان زبهر عصمت در زیر خاک مدفون باد زقرعه های شرائین خصم دولت تو همیشه صفحه شمشیر مرگ پر خون باد ز شیشه های تهی فلک بدهن غرور سر عدو که بریده بهست مدهون باد چوریش احمق او دستمال موسی شد سر مطوق او پایمال قارون باد گه مدیح تو در جلوه معانی بکر ضمیر من تتق صد هزار خاتون باد کمینه لفظ چو مریم هزار عیسی زای کمینه حرف چونون ظرف چند ذوالنون باد چو طبع تو همه وزنش لطیف باد و سلیس چو شکل تو همه الفاظهاش موزون باد فزون ازین نبود جاه می ندانم گفت که منصب و شرفت زانچه هست افزون باد همیشه تا که قدر از بهر خیل وجود گه توالد پیوند کاف با نون باد بقا و مدت عمر تو در علو مکان زضبط عقل وزحد شمار بیرون باد همت بدست سخا اندرون ید بیضا همت بسر سبزی روی بخت گلگون باد مرا زفرت امانی بخیر محصولست ترا زچرخ مقاصد بنجح مقرون باد بدین دعا که بگفتم عقیب هر بیتی زسدره روح امین گفته یارب ایدون باد جمال الدین اصفهانی