مسعود سعد سلمان
مثنوی ها
شمارهٔ ۱۴ - صفت محمد نایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لحن نای محمد نایی ارغنونی بود به تنهایی چون به سر نای او درافتد دم شاد گردد دلی که دارد غم نغمه او چو جان بیفزاید گر نثارش کنند جان شاید راحت آن ساعتست کو از خشم مهره بازی کند به پلک دو چشم امر و نهی از امارتش خیزد زر و در از عبارتش ریزد مطربان را به جمله گرد آرد پرده از پیش صفه بردارد ناصر کل دوان شود هر سو لت و سیلی روان شود هر سو آن خر کون دریده بیرو را بزند . . . خواره بانو را زین همه زخم و چوب بند و جرس غرض او بر آش باشد و بس گر نه زین روسبی و آن گنده نبود حاصلی مگر خنده قلتبان چون گرفت خشم و لجاج زود گردد روان ز هر سو کاج چون ببیند ز خره دانگانه جمله دارد فدای او خانه در همه حال سیم دارد دوست قلتبانی از آتش عادت و خوست مسعود سعد سلمان