منوچهری دامغانی
قصاید و قطعات
شمارهٔ ۲۲ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم ای دوست تو دانی که هوای توکند لب من خدمت خاک کف پای تو کند تا زیم، جهد کنم من که هوای تو کنم بخورد بر ز تو آنکس که هوای تو کند شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین شایدم هر چه به من عشق و ولای تو کند نکنم با تو جفا، ور تو جفا قصد کنی نگذارم که کسی قصد جفای تو کند تن من جمله پس دل رود و دل پس تو تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند زهره شاگردی آن شانه و زلف تو کند مشتری بندگی بند قبای تو کند رایگان مشکفروشی نکند هیچ کسی ور کند هیچ کسی، زلف دوتای تو کند بابلی کرد نتاند به دل مرده دلان آن که آن زلف خم غالیه سای تو کند چه دعا کردی جانا، که چنین خوب شدی تا چو تو، چاکر تو نیز دعای تو کند از لطیفی که تویی ای بت و از شیرینی ملک مشرق بیمست که رای تو کند میرمسعود که هرچ آن تو ازو یاد کنی طالع سعد، همه سعد عطای تو کند به همه کار تویی راهنمای تن خویش خسروی تو دل تو راهنمای تو کند با شرف ملکت را سیرت خوب تو کند با بها دولت را فر و بهای تو کند به یکی زخم شکسته سر هفتاد سوار گرز هشتاد من قلعه گشای تو کند جگر بیست مبارز ستدن روز مصاف نیزهٔ بیست رش دستگرای تو کند کاروان ظفر و قافلهٔ فتح و مراد کاروانگاه به صحرای رجای تو کند نرود هیچ خطا بر دل و اندیشه تو کز خطا دور ترا ذهن و ذکای تو کند آن خدایی که کند حکم قضای بد و نیک جز به نیکی نکند، هر چه قضای تو کند سنگ باران عنا بارد بر فرق کسی که دل او نیت و قصد عنای تو کند ملک روم به مصر آمد و خواهد که کنون خدمت وشغل غلامان سرای تو کند این جهان کرد برای تو خداوند جهان وان جهان، من به یقینم که برای تو کند همه عدلست و همه حکمت و انصاف تمام هر چه از فضل و کرم، با تو خدای تو کند بیش ازین نیز به جای تو لطف خواهد کرد از لطف آنچه کند با تو سزای تو کند نعمت عاجل و آجل به تو داد از ملکان زانکه ضایع نشود، هر چه به جای تو کند نتواند که جزای تو کند خلق به خیر ملک العرش تواند که جزای تو کند من رهی، تا بزیم، مدح و ثنای تو کنم شرف آن را بفزاید که ثنای تو کند شادمانه بزی ای میر، که گردنده فلک این جهان زیر نگین خلفای تو کند ملک العرش، چوبرخیزی هر روز، ثنای همه برجان و تن و عمر و بقای تو کند منوچهری دامغانی