اسدی توسی
گرشاسپ نامه
شگفتی جزیره ای که استرنگ داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سَرِ هفته ز آن جا گرفتند راه رسیدند زی خوش یکی جایگاه جزیری که هفتاد فرسنگ بیش پر از خیزران بود و پر گاومیش از آن گاومیشان همه دشت و غار فکندند ایرانیان بی شمار بجز هندوان هر که خورد از سپاه که خوردنش هندو شمارد گناه گِرَد ماده را مادر و نر پدر از آن کاین دهد شیر و آن کشت و بر بَرِ دامن آن کُه اندر نهیب یکی دشت دیدند سر در نشیب همه خاک او نرم چون توتیا برو مردمی رُسته همچون گیا سر و روی و موی و تن و پا و دست چو اندام ما هم بر اینسان که هست همه چیزشان بد نبدشان توان چه باشد تن مردم بی روان هم از آن گیاهای با بوی و رنگ شناسنده خوانده ورا استرنگ از آن هر که کندی فتادی ز پای چو ایشان شدی بی روان هم به جای به گاوان از آن چند کندند و برد مرآن گاوکان کند بر جای مرد از آن پس ز نیشکر و خیزران ببردند و شد بار کشتی گران براندند دلشاد سه روز باز چهارم رسیدند جایی فراز کهی پُر دهار و شکسته دره دهارش همه کان زر یکسره بسی پشه هر سو به پرواز بود که هر پشه ای مهتر از باز بود بسان سنان نیشتر داشتند همی بر کژ آکند بگذاشتند ز لشکر به زخم سَرِ نیشتر بکشتند سی مرد را بیشتر همان مورچه بُد مِه از گوسپند که در مرد جستی چو شیر نژند نخستی ز سختی تنش خشت و تیر فکندند از آن چند هر گرد گیر ازو بر پَی ِ هر که بشتافتند نشیمنش را کان ِ زر یافتند همه زرّ او چون گیا شاخ شاخ چه بر شخّ برسته چه بر سنگلاخ پراکنده در غار و که هر کسی به کشتی کشیدند از آن زر بسی ز بهر شگفتی همیدون به بند ببردند از آن مور و زآن پشه چند اسدی توسی