عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۴۶: جانم ز سینه بر زه دامان بر آمده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جانم ز سینه بر زه دامان بر آمده گویی به عزم خدمت جانان بر آمده ناز غرور کی نهد از سر که این نهال گویی بر آب دیدهٔ رضوان بر آمده با دل بگوی عیب شهادت که این اسیر تا بوده در میان شهیدان بر آمده آشفتگی که صید تو گوید که این شکار بسیار دست و پا زده تا جان بر آمده گویا که درد و داغ توام یار بوده است کز سینه جان غمزده گریان بر آمده شوق دلم به دادن جان بین که گاه نزع یک ناله برکشیده و صد جان بر آمده طوری است دیر ما که در او جلوه کرده است حسنی که صد کلیم ز ایمان بر آمده مرهم اگر نسوخته در چاک سینه چیست این شعله کز شکاف گریبان بر آمده هر گاه گفته ایم که عرفی اسیر کیست آه از نهاد گبر و مسلمان بر آمده عرفی شیرازی