عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۳۸: مسازم نا امید از خود، چو گشتم مبتلای تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مسازم نا امید از خود، چو گشتم مبتلای تو که محروم از تمام خوبرویانم برای تو در آن صحرا که گیرد هر شهیدی دامن قاتل بود دست کسی و دامن شرم و حیای تو شدی بهر فریبم سر گران با عز و خوشحالم که آگه نیست آن غافل نهاد از شیوه های تو تبسم گونه ای فرما و عمر جاودانم ده که باشد لذتی گیرم ز درد بی دوای تو زمین جوش آشنا در می خوری، دانسته ای گویا که می سوزم ازین غیرت که هستم آشنای تو چو فردا جانم آمد سوی تن از سینهٔ تنگم دهند آواز غم هایش که این جا نیست جای تو نه با جذب تو کم روزی است، نی در شوق من نقصان اگر این ها ی دردم باز دارد از قفای تو علاج شوق عرفی کردی از وصل و برم غیرت که دردش می کند داروی بیماری فزای تو عرفی شیرازی