عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۱۸: باز به میدان ما، فوج بلا بسته صف
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز به میدان ما، فوج بلا بسته صف پای فلک در میان، رسم امان بر طرف خرقه شکافان شوق، بی دف و نی در سماع حله فشانان شید، تابع قانون و دف جان قدیم اشتها، مانده همان ناشتا وین تن حادث غذا، معدن آب و علف چیدم و دیدم تمام، آبی و تابی نداشت میوهٔ این چارباغ، گوهر این نه صدف گفتی ام ای خود فروش، خود چه متاعی، بگو گر نخری شبچراغ، ور نه فروشی خزف بشنو و بو کن اگر، گوشی و مغزیت هست زمزمهٔ لوکشف، لخلخهٔ من عرف عرفی اگر ره روی، دوری منزل مبین رو که مدد می کند همت شاه نجف عرفی شیرازی