عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۱۱: چو تیر از دل کشم کو شربتی از لعل خندانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو تیر از دل کشم کو شربتی از لعل خندانش که با هوش آیم و در سینه دزدم نیش پیکانش به دامن چشمم از خوناب حسرت پاک می سازد ولی گوید که خون کردی، تبسم های پنهانش حریم دل بود منزلگه دل ها، ولی عارف دلش در کعبه و همسایهٔ دیر است ایمانش به زجری کشتهٔ آن غمزه گردیدم، که از خجلت شهادت نامه ها شستند در کوثر، شهیدانش به گاه خواب سر بر زانوی خسرو نهد شیرین ولیکن آستین کوهکن بود مگس رانش چه منت ها که بر خوبان نهد در پرسش محشر چو ناحق کشتگان خویش را بینند حیرانش چه دردی داشت، عرفی، از گریبان چاک ناکردن دمی کز طعنه سالم داشتم امشب گریبانش عرفی شیرازی