عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۱۰: دلی دارم که می جوشد ز هر مو چشمهٔ خونش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلی دارم که می جوشد ز هر مو چشمهٔ خونش نه آن خونی که بتوان از گرستن داد بیرونش به افسون می کند آلوده درد عافیت بخشم بیا ای مرگ و آزادی ببخش از ننگ افسونش ز گلگون کی نهد منت به دوش کوهکن شیرین که ساق عرش غیرت می برد بر پای گلگونش اگر در جلوه گاه حسن آید عشق بی پرده شود معلوم بر لیلی، که لیلی بود مجنونش نمی دانم چه امیدم به آن لب هاست، می دانم که دارد خنده بر امید من، لب های میگونش به تیر غمزه اش نازم که صد جا بشکند در دل به دست معجز عیسی اگر آرند بیرونش چنان حسن قبولی در ملامت نیست عرفی را که هر ساعت در آغوش آورد بیدادگر دونش عرفی شیرازی