عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۰۳: دل بشد فرزانه و عقل از فسون دلگیر شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل بشد فرزانه و عقل از فسون دلگیر شد مُلک شوقم را فریبت از پی تعمیر شد نسبت دل با خودم دیدم، بسی کم مایه بود بر جنون افزودمش تا قابل زنجیر شد یافتم تعبیر رنگی چون به بالینم نشست گر چه استغنای حسنش مانع تغییر شد کیست تا گوید به شیرین کز هوای جلوه ات آب چشم کوهکن داخل به جوی شیر شد گر تو را بی مهر گفتم، شکوه مقصودم نبود شکر درد خویش گفتم که بی تاثیر شد بس که تابوتم گرانبار از دل پر حسرت است خلقی از همراهی تابوت من دلگیر شد با وجود آن که جرم از جانب عرفی نبود بی زبانی بین که قایل به صد تقصیر شد عرفی شیرازی