عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۷۹: هر جا که هست او غمزه زن، آن غمزه آیین می برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر جا که هست او غمزه زن، آن غمزه آیین می برد دل می دهد، جان می چکد، سر می رود، دین می برد از وعده گاه وصل او، هر شام تا غمخانه ام آرام در خون می تپد، امید تمکین می برد کز باد عیش آباد وصل، آمد نسیم مژده ای کز خون دل گل می دهد، وز روی غم چین می برد گر یار شادی هست دل، هر گه که نامش می برم بهر چه غم را هر زمان، صد گونه نفرین می برد خیزد دعایی از لبم ، کز معبد ناقوسیان با خلوت حسن قبول، آشوب آئین می برد عرفی دهد جان را ز جا، تلقین کند بهر صنم کین سست پیمان ناگهان، زین حلقه بی دین می برد عرفی شیرازی