عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۶۰: هر که حرصش گام زد، کامش روا هرگز نشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که حرصش گام زد، کامش روا هرگز نشد هر که سلطان قناعت شد، گدا هرگز نشد کام جانم درمیان آب و آتش حاضر است هر که با همت برآید بینوا هرگز نشد بندهٔ تمکین دل گردم که در راه وفا سیل غم هر چند افزون شد، ز جا هرگز نشد نی همین دل یافتست از کعبهٔ عشقت صفا هر چه در این چشمه شستم بی صفا هرگز نشد هرگزت در دل نیاید کاین پریشان روزگار شرمسار از یک نگاه آشنا هرگز نشد بس که این درد از من و دل دشمن آسایش است صد مرض به گشت مجنون را ، شفا هرگز نشد در هوای پارسایی، عرفی از هر معصیت گشت صد ره تایب، اما پارسا هرگز نشد عرفی شیرازی