عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۴۴: از دیده ام کدام نفس خون نمی رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از دیده ام کدام نفس خون نمی رود سیل هزار زهر به جیحون نمی رود غیرت برم به شادی عالم که هییچ گاه از خلوت وصال تو بیرون نمی رود تمکین عشق بین که به این جذبهٔ طلب صد گام رفت محمل و مجنون نمی رود معراج غیرت است، سر کوهکن، ولی باور مکن که ظلم به گلگون نمی رود معمورهٔ دلی اگرت هست، بازگوی کاین جا سخن به ملک فریدون نمی رود خیزد به کوی عشق ز دیوار و در فغان کای وای دیده ای کزو خون نمی رود در سینهٔ من است که آغشته با الم آهی که از غم تو به گردون نمی رود عرفی تو خود مرنج ، که بیداد دشمنان زین پیش می شد از دلت، اکنون نمی رود عرفی شیرازی