عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۳۹: آن چنان زآتش بیداد مرا می سوزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن چنان زآتش بیداد مرا می سوزد که ستم می گزد انگشت و بلا می سوزد آن چنان آتش رنجوری و بیماری من شعله زن گشت که امید شفا می سوزد نا امیدی ز توام کرد به محراب نماز که ز تاثیر دم گرم، دعا می سوزد اثر شعلهٔ بام دل من بین که همای گر بر او سایه کند، بال هما می سوزد که دماغ تو معطر کند از بوی صفا بزم زاهد که در او عود ریا می سوزد رو به هر سو که کنم جلوه کند شاهد حسن آن گلیمیست که از شوق بقا می سوزد آتش شوق ، محیط دل من گشته، ولی هر سر مو شده داغی و مرا می سوزد عرفی شیرازی