عنصری بلخی
قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
بخش صد سی و یکم تا صد و چهلم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمارهٔ ۱۳۱ همی بوستان سازی از دشت او چمنهاش پر لاله و چاوله که شادی کنان اندر آن بوستان تو شادی کنی گر کنندت یله شمارهٔ ۱۳۲ همیشه بود نعمتت را خورنده چه آزاد و بنده چه خرد و چه رنده شمارهٔ ۱۳۳ گل سوری بماه اندر شکفته برو بر کژدم جرّاره خفته دو لب چون دانۀ نارست لیکن بنوک سوزن اندیشه سفته نکوروئی که از فردوس حورا برو خوبی فرستاده است سفته شب تار آشکارا گشته دائم بزیرش روز رخشنده نهفته بآیین صورتی کاندر جهان کس نظیر او ندیده ست و نگفته چو گل گویی شکفته عارضینش وزو زلفین مشکین گرد رفته شمارهٔ ۱۳۴ ای ماه سیه پوش تو روشن شده ماهی هم شمع سرای من و هم پشت سپاهی از قامت و قدّ تو برد سرو بلندی وز حلقۀ زلف تو برد قیر سیاهی جانم بصلاح آید از آن نوش لب تو گر باز نیفزاید چشم تو تباهی یعقوب اگر زنده شود باز بعالم نشناسدت ای ترک ز پیغمبر چاهی خسته دلم ای بت بگشایی و ببندی چون زلف برخ بر بفزائی و بکاهی شمارهٔ ۱۳۵ ای ترک میر ، فتنۀ بغما و خلخی هم سر و مشک زلفی و هم ماه گلرخی همچون بهار خرّم دردیده خرمی همچون همای فرّخ بر بنده فرخی در جادویی معلم پیران بابلی در نیکوئی مقدم ترکان خلخی مشکین خطی پس از چه سبب سیم عارضی شیرین لبی پس از چه سبب زهر پاسخی خارج شود ز نعت خطت طبع عنصری عاجز شود ز وصف لبت و هم فرخی تا همچو یوسفی بلطیفی و خرمی بر جمع خلق حجت اهل تنا سخی شمارهٔ ۱۳۶ ز زلف تو برده ست شبوّی بوی ازو گشت پر مشک مشکوی و کوی کجا جوی خون بینی ای دلربای رخان مرا اندر آن جوی جوی تو گوئی که دل شستم از تو چرا دل از من چه شوئی دل از شوی شوی چو چوگان خمیدست بدگوی ما نباشم بچوگان بدگوی گوی روان موی و اشکست آموی آب چه ارزد بر آب آموی موی شمارهٔ ۱۳۷ حلقۀ زلفش بگل بر غالیه دارد همی گل ببوی غالیه سنبل ببار آرد همی نیست سنبل کان خط مشکین آن ترک منست دیده چون آنرا ببیند سنبل انگارد همی عذر جانست آن رخ و آن غمزگان آزار دل آن رخان چو عذر خواهد این دل آزارد همی باغبانند آن دو زلفش ، باغ دو رخسار او آنک آنک باغبان در باغ گل کارد همی شمارهٔ ۱۳۸ گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی شمارهٔ ۱۳۹ جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای شمارهٔ ۱۴۰ چون دو رخ او گر قمرستی بفلک بر خرشید یکی ذرّه ز نور قمرستی چون دو لب او گر شکرستی بجهان در صد بدرۀ زر قیمت یک من شکرستی عنصری بلخی