عرفی شیرازی
قصیده ها
شمارهٔ ۶۲ - در حسب حال خود گوید: گربدل خوش غنودمی چه غمستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گربدل خوش غنودمی چه غمستی بی غم اگر شاد بود می چه غمستی اینکه بچندین حیل سبک شوم از غم غم بغم ار در فزود می چه غمستی این که بسودم بدیده کحل رعونت مرد مکش گر بسود می چه غمستی این که گل تازه روی عیشم اگر من داغ نمک کرده بودمی چه غمستی خواب تن و هوش بود در عدم از من گر گهر جان نبود می چه غمستی گفته ام اندر ابد گشایم ،زنار گفته ام این گر گشودمی چه غمستی خشک و ترم در دهان داس سپهر است کشت خود ار خود درودمی چه غمستی عذرجفا برتو نیست دم مزن ای چرخ گر گله مند از تو بودمی چه غمستی مدح خود و صاحب اندر آرم درهم گرهمه صاحب شنودمی چه غمستی داور عادل که فتنه گفت ز عدلش تا به ابدگر غنود می چه غمستی دریا گوید که گر بعهد سخایش مایه خود را فزودمی چه غمستی گفت قضا اذن اگر بدی که بمثلش قدرت خویش آز مودمی چه غمستی گر طلبیدی مرا که از غم هجرش رنگ شکسته نمود می چه غمستی «عرفی» گوید که گربگاه ثنایش عاجز هجران نبود می چه غمستی گر طلبیدی مراکه دیده بپایش ترک ادب کرده سودمی چه غمستی گر طلبیدی مرا که پیش دماغش نافه معنی گشود می چه غمستی مانع ناگفتنی بلاست وگر نه بی طلب ار رفته بودمی چه غمستی قافیه گر یافتم مکرر بستم گر من فرهنگ بودمی چه غمستی عرفی شیرازی