عرفی شیرازی
قصیده ها
شمارهٔ ۱ - ای متاع درد در بازار جان انداخته
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای متاع درد در بازار جان انداخته گوهر هر سود در جیب زیان انداخته نور حیرت در شب اندیشهٔ اوصاف تو بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته از کمان تا جسته در چشم تحیر کرده جا معرفت کو تیر حکمی بر نشان انداخته ای به طبع باغ کون از بهر برهان حدوث طرح رنگ آمیزی از فصل خزان انداخته سرعت اندیشه را افکنده در دامان تیر عادب خمیازه در جیب کمان انداخته در چمن های محبت هر قدم چون کربلا از نسیم عشوه فرش ارغوان انداخته مرغ طبع اندر هوای معصیت نگشوده بال عفو تو شاهین رحمت را بر آن انداخته سایه پرورد غمت در آفتاب رستخیز فرش استبرق به زیر سایبان انداخته طعمه ی عشق تو را از مغز جان آورده ام آن هما تا سایه بر این استخوان انداخته ای مذلت را روایی داده در بازار عشق عزت و شان را از اوج عز و شان انداخته هر کجا تاثیر غم را داده ای اذن عموم شادی راحت فشان را ناتوان انداخته زین خحالت چون برون آیم که دل در موج خون نو عروسان غمت را مو کشان انداخته فیض را نازم که هر کس پا به راهت مانده است دل به دست آورد و جان را از میان انداخته صید دل را بهر آگاهی ز صیاد ازل در کمند طره ی عنبر فشان انداخته کرده از عرفان لباس عجز را دامن دراز کوتهی در جیب عقل نکته دان انداخته طعمه ای کز خوان عشق افکنده ام درکام دل ریزه ی آن را جحیم اندر دهان انداخته شرع گوید منع لب کن، عشق گوید نعره زن کای تو هم در راه عشق خود عنان انداخته دولت وصلت که در یابد که با آن محرمی جوهر اول علم بر آستان انداخته حیرت حسن تو را نازم که در بزم وصال جام آب زندگی از دست جان انداخته وصف صنعت کز لب هز ذره می ریزد برون نطق را در معرض عقداللسان انداخته در ثنایت چون گشایم لب که برق ناکسی منطقم را آتش اندر خان و مان انداخته من که باشم عقل کل را ناوک انداز ادب مرغ اوصاف تو از اوج بیان انداخته مست ذوق عرفی ام کز نغمه ی توحید تو لذت آوازه در کام جهان انداخته عرفی شیرازی