عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۰۸: تا بود سراسیمه دلم در به دری بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا بود سراسیمه دلم در به دری بود اندیشهٔ دل جامگی و دل سفری بود هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت کارم همه در کاسهٔ صاحب نظری بود با آن که نمی داد امان سیلی فقرم دایم سر من درهوس تاجوری بود هرگاه که مژگان مرا شوق تو برداشت گر قطره و گر دجله سرشکم جگری بود در بستهٔ اندیشه به جز خار ندیدم گل ها همه در خوابگه بی خبری بود نگسسته زهم جذبهٔ توفیق و گرنه شبگیر طلب بر اثر بی بصری بود جمعیت عرفی همه دانست که عمری سوداگر بازارچهٔ بی هنری بود عرفی شیرازی