عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۶۴: عشق اگر مرد است، مرد او تاب دیدار آورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق اگر مرد است، مرد او تاب دیدار آورد ورنه چون موسی بسی آورد، بسیار آورد تا فریبد ابلهان را در متاع روی دوست آسمان پیش از تو یوسف را به بازار آورد بس که زخم غمزه خوردم زمین مشهدم خرمن خنجر به جای بوته ی خار آورد کافری دان عشق را کز شغل من گر وارهد گردن روح القدس در قید زنار آورد بگذر از دارالشفای عشق کز بهر علاج هر نفس آید مسیح آن جا و بیمار آورد مو به مویم دوست شد، ترسم که استیلای عشق یک انالحق گوی دیگر بر سر دار آورد ای که عرفی را مسلمان خوانده ای، او را بکاو تا ز کفرآباد دل، بت های پندار آورد عرفی شیرازی