عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۶۲: چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ که با رخ تو کند خوی آشنا گستاخ قبای ناز چو پوشی بعد ازین یاد آر که می گشاد کسی بند این قبا گستاخ نهال قد تو را رشک شاخ گل گفتم به شاخ گل نوزد بعد ازین صبا گستاخ به عشق ساده رسد محرمی، نه عقل فضول کجاست قرب ادب پیشه و کجا گستاخ ادب ز من طلبد شوخ آشنا رویی که از تبسم او می شود حیا گستاخ از آن سبب در بیکانه کوفت حسن غیور که با کرشمه ی او هست آشنا گستاخ عطای دوست شرابی دهد که از آن آمد گناه پیشه به هنگامه ی جزا گستاخ در آن مقام که از ناز حسن دلگیر است از این مترس که بیگانه ای، در آ گستاخ نیافت ره به حریم یگانگی عرفی که همتش به ادب بود، مدعا گستاخ عرفی شیرازی