عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۶۱: می مغانه که از درد شور و شر صاف است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می مغانه که از درد شور و شر صاف است به محتسب ندهی قطره ای که اسراف است امام شهر ز سرجوش خمر نپرهیزد نزاع بر سر ته شیشه های ناصاف است مذمت می و مطرب ز گمرهی چه عجب که شیوه دانی شهدش بهین اوصاف است لباس صورت اگر واژگون کنیم، بیند که خرقه ی پشمین جامه ی طلا باف است خیال مغبچه ای می برم که غمزه ی او بلای صومعه داران قاف تا قاف است گرفتم آن که بهشتم دهند بی طاعت قبول کردن و رفتن نه شرط انصاف است اگر به صحبت عرفی به سهو بنشینی به گوش پنبه فرو کن که سر به سر لاف است عرفی شیرازی