عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۷: شب تا سحر کنم عجز، تا بوسم آستان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب تا سحر کنم عجز، تا بوسم آستان را آخر سپارشی کن، بی درد پاسبان را کین را به مهر مفروش ای عشق دوست دشمن زین بهترک فرا گیر یاران خرده دان را تا کی فروشم آخر بی سود گوهر مهر هر چند گفته باشم من دوستم زیان را من بلبل بهشتم اما درین گلستان در روز بد نهادم بنیاد آشیان را پروای کشتنم نیست اما به موسم گل آب و هوای گلشن آتش کند جهان را بشنو ترانه ی عشق ای بلبل بلاغت بیدار ساز گوشت در خواب کن زبان را عشقم ببست و افکند در پیش درد و محنت سلطان شکار لاغر بخشد ملازمان را عرفی نکرد صیدی در دشت معرفت لیک بنشاند پر به ناوک، بر بسته زه کمان را عرفی شیرازی