شیخ فخرالدین عراقی
فصل دهم
مثنوی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر، ای آرزوی جان که تویی باز بینم تو را چنان که تویی شوم از قید جسم و جان فارغ به تو مشغول وز جهان فارغ گر تو روزی به گفتن سخنی التفاتی کنی به مثل منی چون حدیث تو بشنود گوشم رود از حال خویشتن هوشم دیده را دیدن تو می باید دیدنت گرچه شوق افزاید بستهٔ عقل و هوش را زین پس چشم جادو و خال شوخ تو بس هر نفس چشم شوخت، از پی ناز شیوهٔ تازه می کند آغاز لبت آب حیات جان من است شوق پیدا غم نهان من است با لبت، کو حیات شد جان را قدر نبود خود آب حیوان را مشکن دل، چنان که عادت توست که دلم مخزن محبت توست نه فراغت به حسب حال منت نه مجالی که بشنوم سخنت گر به سالیت نوبتی بینم بود احیای جان مسکینم با تو بینم رقیب و من گذران دیده بر هم نهاده، دل نگران جان ما را تعلقی که به توست با خود آورده ایم، آن ز نخست هر چه دل را بدان نباشد آز دیده فارغ بود ز دیدن باز دل بخواهد که دیده را بیند دیده حیران، که تا کجا بیند؟ اندران ره کزو نشان جویند سر فدا کرده، ترک جان گویند شیخ فخرالدین عراقی