اسدی توسی
گرشاسپ نامه
گشتن گرشاسب با مهراج گرد هند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی مرد ملاح بُد راهبر که بودش همه راه دریا ز بر بُد آگه که در هر جزیره چه چیز زبان همه پاک دانست نیز به دریا هر آنجا که آب آزمای ببویید آن گل بگفت از کجای چو دریا به شورش گرفتی شتاب یکی طشت بودش بکردی پر آب همه بودنی ها درو کمّ و بیش بدیدی چو در آینه چهر خویش ورا رهبری داد مهراج شاه به سوی جزیری گرفتند راه که خوانند برطایل آنرا به نام جزیری همه جای شادیِّ و کام پرآب خوش و میوه هر سو به بار گل گونه گون گرد او صد هزار ز خوشی زمین چون دل شاد بود ز باران هوا چون کف راد بود چو رنگ رخ یار شاخ از سمن چو موی سر زنگی آب از شکن خروش رباب و هواهای نای ره چنگ و دستان بر بط سرای همی آمد از بیشه هر سو فراز نه گوینده پیدا، نه دستان نواز تو گفتی همه بیشه بزم پریست درختش ز هر سو به رامشگریست چنان هر زمان بانگ برخاستی که می خواره را آرزو خواستی دل پهلوان خیره شد ز آن خروش به هر گوشه ای گشت و بنهاد گوش نه کس دید و نه مرغ و دیو و پری نه کمتر شد آن بانگ رامشگری ز ملاح از آن بانگ پرسید باز نداند کس این گفت پیدا و راز همان جا شب تیره بر دشت و راغ یکی روشنی دید همچون چراغ بپرسید از آن پهلوان سترگ بگفتند گاویست آبی بزرگ چو دم زد فتد روشنی در هوا بدان روشنایی کند شب چرا چنین هر شب از دور پیدا شود سپیده دمان باز دریا شود ز دام و دد و بوی نخچیر گیر گریزان بود بر سه پرتاب تیر ببودند روزی وز آن جایگاه کشیدند سوی صواحل سپاه اسدی توسی