شیخ فخرالدین عراقی
قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - ایضاله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یا نسیم خوش بهار وزید یا صبا نافهٔ تتار دمید یا سحر باد بوی جان آورد یا سر زلف یار در جنبید این همه شادی و نشاط و طرب در سر خشک مغز ما گردید هین! که گلزار من روان بشکفت هان که صبح دم سعادتم بدمید دل من از طرب دمی می جست ناگهی بر سر مراد رسید دست در گردن نشاط آورد پای در دامن سرور کشید نفس جان فزای خوش نفسی دل ما را ز لطف جان بخشید در راحت سرای می کفتم سعد دینم به دست داد کلید سعد چرخ ولا، فرشته صفت که چنو سعد کس به چرخ ندید اول او را عنایت ازلی بر بسی صوفیان قدس گزید بر فلک آستین زهد افشاند دل او رغبت از جهان در چید پیش چشم ضمیر حق بینش در جهان هر چه ناپدید پدید به جهان گوهری گرانمایه این چنین بنده ای گران نخرید دل من کان جهان معنی دید صحبتش بر همه جهان بگزید ناچشیده شراب مست شدم بسکه از لفظش آب لطف چکید خاطرم چون نداشت گوهر فضل هم از آن نظم گوهری دزدید خواست بر نظم او نثار کند آن گهر، لیک عقل نپسندید گفت جان را نثار باید کرد بر آن عقد خوش، نه مروارید جان نکردم نثار و معذورم زانکه جان هم بدان نمی ارزید و آن دعا آنچنان نهان گفتم که به جز سمع حق کسی نشنید شیخ فخرالدین عراقی