شیخ فخرالدین عراقی
قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - ایضاله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
طرب، ای دل، که نوبهار آمد از صبا بوی زلف یار آمد هان نظاره که گل جمال نمود هین تماشا که نوبهار آمد در رخ او جمال یار ببین که گل از یار یادگار آمد به تماشای باغ و بستان شو که چمن خلد آشکار آمد از صبا حال کوی یار بپرس که سحرگاه از آن دیار آمد بر در یار ما گذشت نسیم زان گل افشان و مشکبار آمد تا صبا زان چمن گل افشان شد چون من از ضعف بی قرار آمد دید چون عندلیب ضعف نسیم به عیادت به مرغزار آمد گل سوی فاخته اشارت کرد: هین نوایی که وقت کار آمد بلبل از شوق گل چنان نالید که گل از وجد جان سپار آمد های و هوی فتاد در گلزار نالهٔ عاشقان زار آمد گل مگر جلوه می کند در باغ؟ کز چمن نالهٔ هزار آمد زرفشان می کند گل صد برگ کش صبا دوش در کنار آمد گل زرافشان اگر کند چه عجب؟ کز شمالش بسی یسار آمد گل زر افشاند و ز ابر بر سر او صد هزاران گهر نثار آمد غنچه از بند او نشد آزاد زان گرفتار زخم خار آمد خار کز غنچه کیسه ای بر دوخت می زنندش که مایه دار آمد نیست آزاده ای مگر سوسن که نه در بند کار و بار آمد لاله را دل بسوخت بر نرگس که نصیبش ز می خمار آمد ابر بگریست بر گل، از پی آنک زین جهان بر دلش غبار آمد شد ز یاری جدا بنفشه مگر که چنین وقت سوکوار آمد جامهٔ سوک بر بنفشه برید زان مگر لاله دل فگار آمد نقش رنگ چمن ز لطف بهار نقش دیبای پرنگار آمد خوش بهاری است، لیک آن کس را کز لب یار میگسار آمد هان، عراقی، تو و نسیم بهار کز صبا بوی زلف یار آمد شیخ فخرالدین عراقی