شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۲۹۱: چه بود گر نقاب بگشایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه بود گر نقاب بگشایی؟ بی دلان را جمال بنمایی؟ مفلسان را نظاره ای بخشی؟ خستگان را دمی ببخشایی؟ عمر ما شد، دریغ! ناشده ما بر سر کوی تو تماشایی با وصالت نپخته سودایی از فراغت شدیم سودایی چه توان کرد؟ یار می نشنوی هیچ باشد که یار ما آیی؟ جان را به چهره شاد کنی؟ دل ما را به غمزه بربایی؟ بی تومان جان و دل نمی باید دل ما را به جان تو می بایی پرده بردار، تا سر اندازیم به سر کوی تو، ز شیدایی ور بر آنی که خون ما ریزی غمزه را حکم کن، چه می پایی؟ مفلسانیم بر درت عاجز منتظر گشته تا چه فرمایی؟ چون عراقی امید در بسته تا در بسته، بو که، بگشایی شیخ فخرالدین عراقی