شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۲۵۱: چه کردهام که دلم از فراق خون کردی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه کرده ام که دلم از فراق خون کردی؟ چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی؟ چرا ز غم دل پر حسرتم بیازردی؟ چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی؟ نخست ار چه به صد زاریم درون خواندی به آخر از چه به صد خواریم برون کردی؟ همه حدیث وفا و وصال می گفتی چو عاشق تو شدم قصه واژگون کردی ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، بیا نظر به حال دلم کن، ببین که: چون کردی؟ لوای عشق برافراختی چنان در دل که در زمان، علم صبر سرنگون کردی کنون که با تو شدم راست چون الف یکتا ز بار محنت، پشتم دو تا چو نون کردی نگفته بودی، بیداد کم کنم روزی؟ چو کم نکردی باری چرا فزون کردی؟ هزار بار بگفتی نکو کنم کارت نکو نکردی و از بد بتر کنون کردی به دشمنی نکند هیچ کس به جان کسی که تو به دوستی آن با من زبون کردی بسوختی دل و جانم، گداختی جگرم به آتش غمت از بسکه آزمون کردی کجا به درگه وصل تو ره توانم یافت؟ چو تو مرا به در هجر رهنمون کردی سیاهروی دو عالم شدم، که در خم فقر گلیم بخت عراقی سیاه گون کردی شیخ فخرالدین عراقی