شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۱۶۲: دل گم شد، ازو نشان نمییابم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل گم شد، ازو نشان نمی یابم آن گم شده در جهان نمی یابم زان یوسف گم شده به عالم در پیدا و نهان نشان نمی یابم تا گوهر شب چراغ گم کردم ره بر در دوستان نمی یابم تا بلبل خوش نوا ز باغم رفت بوی گل و گلستان نمی یابم تا آب حیات رفت از جویم عیش خوش جاودان نمی یابم سیر آمدم از حیات خود، زیراک بی او ز حیات آن نمی یابم سرمایه برفت و سود می جویم زان است که جز زیان نمی یابم آن یوسف خویش را کجا جویم چون در همه کن فکان نمی یابم هم بر در دوست باشد ار باشد از خود بجزین گمان نمی یابم بر خاک درش روم بنالم زار چاره به جز از فغان نمی یابم چون جانش عزیز دارم، ار یابم دل، کز غم او امان نمی یابم تا بر من دلشده بگرید زار یک مشفق مهربان نمی یابم تا یک نفسی مرا دهد یاری یک یار درین زمان نمی یابم یاری ده خویشتن درین ماتم جز دیدهٔ خون فشان نمی یابم بر خوان جهان چه می نشینم من؟ چون لقمه جز استخوان نمی یابم برخیزم ازین جهان بی حاصل نقدی چو درین دکان نمی یابم خواهم که شوم به بام عالم بر چه چاره؟ که نردبان نمی یابم خواهم که کشم ز چه عراقی را افسوس که ریسمان نمی یابم شیخ فخرالدین عراقی