شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۱۰۷: ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود شادمانی جانی که او را چون تو جانانی بود خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او مقبل آن کشور که او را چون تو سلطانی بود زنده چو نباشد دلی کز عشق تو بویی نیافت؟ کی بمیرد عاشقی کو را چو تو جانی بود؟ هر که رویت دید و دل را در سر زلفت نبست در حقیقت آدمی نبود که حیوانی بود در همه عمر ار برآرم بی غم تو یک نفس زان نفس بر جان من هر لحظه تاوانی بود آفتاب روی تو گر بر جهان تابد دمی در جهان هر ذره ای خورشید تابانی بود در همه عالم ندیدم جز جمال روی تو گر کسی دعوی کند کو دید، بهتانی بود گنج حسنی و نپندارم که گنجی در جهان و آنچنان گنجی عجب در کنج ویرانی بود آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا اندر آن آتش مرا هر سو گلستانی بود روزی آخر از وصال تو به کام دل رسم این شب هجر تو را گر هیچ پایانی بود عاشقان را جز سر زلف تو دست آویز نیست چه خلاص آن را که دست آویز ثعبانی بود؟ چون عراقی در غزل یاد لب تو می کند هر نفس کز جان برآرد شکر افشانی بود شیخ فخرالدین عراقی