شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۱۰۵: هر که در بند زلف یار بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که در بند زلف یار بود در جهانش کجا قرار بود؟ وانکه چیند گلی ز باغ رخش در دلش بس که خار خار بود وانکه یاد لبش کند روزی تا قیامت در آن خمار بود کارهایی که چشم یار کند نه زیاری روزگار بود فتنه هایی که زلفش انگیزد همه خود نقش آن نگار بود از فلک آنکه هر شبی شنوی نالهٔ بیدلان زار بود نفس عاقشان او باشد آن کزو چرخ را مدار بود یک شبی با خیال او گفتم: چند مسکین در انتظار بود؟ روی بنما، که جان نثار کنم گفت: جان را چه اعتبار بود؟ تا تو در بند خویشتن مانی کی تو را نزد دوست بار بود؟ نبود عاشق آنکه جوید کام عشق را با غرض چه کار بود؟ عاشق آن است کو نخواهد هیچ ور همه خود وصال یار بود ای عراقی، تو اختیار مکن کانکه به بود اختیار بود شیخ فخرالدین عراقی