شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۲۰: ناگه از میکده فغان برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ناگه از میکده فغان برخاست ناله از جان عاشقان برخاست شر و شوری فتاد در عالم های و هویی از این و آن برخاست جامی از میکده روان کردند در پیش صد روان، روان برخاست جرعه ای ریختند بر سر خاک شور و غوغا ز جرعه دان برخاست جرعه با خاک در حدیث آمد گفت و گویی از این میان برخاست سخن جرعه عاشقی بشنید نعره زد و ز سر جهان برخاست بخت من، چون شنید آن نعره سبک از خواب، سر گران برخاست گشت بیدار چشم دل، چو مرا عالم از پیش جسم و جان برخاست خواستم تا ز خواب برخیزم بنگرم کز چه این فغان برخاست؟ بود بر پای من، عراقی، بند بند بر پای چون توان برخاست؟ شیخ فخرالدین عراقی