عبید زاکانی
غزلیات
غزل شماره ۸۵: از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم بر لب رسید جان و به جانان نمیرسیم گر رهروان به کعبهٔ مقصود میرسند ما جز به خارهای مغیلان نمیرسیم آنانکه راه عشق سپردند پیش از این شبگیر کرده اند به ایشان نمیرسیم ایشان مقیم در حرم وصل مانده اند ما سعی میکنیم و به دربان نمیرسیم بوئی ز عود می شنود جان ما ولی در کنه کار مجمره گردان نمیرسیم چون صبح در صفا نفس صدق میزنیم لیکن به آفتاب درخشان نمیرسیم در مسکنت چو پیرو سلمان نمیشویم در سلطنت به جاه سلیمان نمیرسیم همچون عبید واله و حیران بمانده ایم در سر کارخانهٔ یزدان نمیرسیم عبید زاکانی