عبید زاکانی
مثنوی ها
شمارهٔ ۱ - در مدح شاه شیخ ابواسحاق و شرح احوال خود و تضمین قطعهای از ظهیر فاریابی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا فلک را میسر است مدار تا زمین را مقرر است قرار تا کند آفتاب زر پاشی تا کند نوبهار نقاشی تا بود در میانهٔ پرگار گردش هفت کوکب سیار تا بود کاینات را بنیاد تا بود خاک و آب و آتش و باد جم ثانی جمال دنیی و دین خسرو تاج بخش تخت نشین پادشاه جهان علی الاطلاق سایهٔ لطف حق ابواسحاق در جهان شاد و کامران بادا حکم او چون قضا روان بادا زحلش کمترینه دربانی مشتری داعی ثناخوانی از سپاهش پیاده ای بهرام آن که ترک سپهر دارد نام پرتو روی ساقیش خورشید کفش گردان مطربش ناهید تیر شاگرد منشیان درش سر نهاده بر آستان درش چنبر ماه نعل یکرانش کرهٔ چرخ گوی میدانش خطبه و سکه عالی از نامش بر جهانی ز فیض انعامش رای اعلاش عدل ورزیده کرمش هرچه دیده بخشیده تا ابد پادشاه هفت اقلیم درگه او پناه هفت اقلیم دولتش در زمان تیغ و قلم بازویش قهرمان ظلم و ستم بنده کز بندگان آن درگاه کمترین چاکریست دولتخواه داشت اندر دماغ سودائی که گرش فرصتی بود جائی شمه ای شرح حال عرضه کند صورت اختلال عرضه کند دید ناگه ظهیر را در خواب گفت حالی بکن به شعر شتاب من از این پیش بیتکی سه چهار گفته ام زانچه هست لایق کار نسخهٔ آن برون کن از دیوان وقت فرصت به عزم عرض رسان بنده بر وفق رای مولانا میکند بیتهای او انها «عالمی برفراز منبر گفت که چو پیدا شود سرای نهفت ریشهای سفید را ز گناه بخشد ایزد بریشهای سیاه باز ریش سیاه روز امید باشد اندر پناه ریش سفید مردکی سرخ ریش حاضر بود چنک در ریش زد چو این بشنود گفت ما خود در این شمار نه ایم در دو گیتی به هیچ کار نه ایم بنده آن سرخ ریش مظلوم است که ز انعام شاه محروم است ملک او تا به حشر باقی باد مهر و ماهش ندیم و ساقی باد» عبید زاکانی