صائب تبریزی
قصاید
شمارهٔ ۳۰ - در توصیف زاینده رود و پل آن: زنده رود از جلوه مستانه طوفان می کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زنده رود از جلوه مستانه طوفان می کند پل به آیین تمام امسال جولان می کند سایبان ها می دهد یاد از پر و بال پری پل ز شوکت جلوه تخت سلیمان می کند این کمر کامسال زرین رود از پل بسته است خانمان زهد را با خاک یکسان می کند در سر هر کس که زهد خشک چون پل خانه کرد حکم ساقی از می روشن چراغان می کند هر خم طاقی ز پل در دیده دریاکشان جلوه طاوسی از گلهای الوان می کند این کمانی را که از سیلاب، پل زه کرده است کوه غم را چون کف دریا پریشان می کند در سر پل میکشان محتاج کشتی می شوند گر چنین زرینه رود امسال طغیان می کند گو سر خود گیر دردسر، که ابر نوبهار صندل ساییده از سیلاب سامان می کند پاک می سازد بساط خاک را از زهد خشک ابر رحمت گر به این دستور طوفان می کند از گل و می خیره می سازد نظر را روی پل سنگ را این کیمیا لعل بدخشان می کند از نسیم جانفزا بر آتش هموار می سایه ابر بهاران کار دامان می کند زاهدان را از ترشرویی برون آورد، می باده بوتیمار را چون کبک خندان می کند گر چنین مستانه خواهد شد سرود بلبلان سرو را چون بید مجنون دست افشان می کند قطره ای کز دست گوهربار ساقی می چکد در گشاد عقده دل کار دندان می کند وقت آن کس خوش که نقد و جنس خود چون شاخ گل صرف نقل و می در ایام بهاران می کند دست گوهربار ساقی خاکساران را بس است بزم مستان را گل ابری گلستان می کند می کند از جلوه مستانه دلها را خراب خامه صائب به هر جانب که جولان می کند صائب تبریزی