صائب تبریزی
قصاید
شمارهٔ ۲۹ - ایضا در وصف زاینده رود: می شود جان تازه از بوی بهار زنده رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می شود جان تازه از بوی بهار زنده رود زنده می گردد دل از سیر کنار زنده رود هست در زیر سیاهی داغ ناخن خورده ای آب خضر از رشک موج بی قرار زنده رود زلف مشکین از سواد اصفهان چون آب خضر بر عذار افکنده آب خوشگوار زنده رود دشت پیمای جنون گشته است چون موج سراب موج آب زندگی در روزگار زنده رود زنده شد هر کس که چشمی آب داد از جلوه اش رشته جان است یکسر پود و تار زنده رود پاک می سازد بساط خاک را از زهد خشک جلوه مستانه بی اختیار زنده رود هر حبابش می دهد از خیمه لیلی خبر نبض مجنون است موج بی قرار زنده رود شسته رو چون قطره شبنم برانگیزد ز خواب لاله رویان را هوای آبدار زنده رود پرده ظلمت چرا بر روی خود انداخته است؟ نیست آب زندگی گر شرمسار زنده رود دیده پاکش حباب بحر رحمت می شود هر دل روشن که شد آیینه دار زنده رود تا زداید زنگ از دلها، مهیا کرده است صیقلی از هر خم پل جویبار زنده رود از چنار و بید، چندین فوج طاوس بهشت جلوه سازی می کند در هر کنار زنده رود از صدف صد دامن گوهر محیط آماده است در حریم سینه از بهر نثار زنده رود جلوه مستانه اش سیلاب هوش است و خرد نیست صائب حاجت می در کنار زنده رود صائب تبریزی